چند شب پیش سام نیمه های شب بیدار می شد و به شدت جیغ می کشید و آروم نمی گرفت. فقط هم پیش مامانش می موند و حاضر نمی شد پیش کس دیگه بره. مجبور می شدیم چراغها رو روشن کنیم. هی صداش بزنیم تا بیدار بیدار بشه. هر چی دم دستمون بود بهش نشون میدادیم بلکه خوشش بیاد و آروم بگیره. تا اینکه یه شب زندایی من خونه ما بود نصفه شب که این بچه کارشو شروع کرد اون هم از خواب پرید. یه نظراتی داد و ما هم عمل کردیم. سام خوب شد و خوابید. از شب بعد ترس دوباره داشتیم که سام بیدار میشه ولی خدا رو شکر بیدار نشد و فقط شیر می خورد و می خوابید. طبق نظرات زندایی از شب بعد زیر سرش قرآن گذاشتیم. طفلی انگار خواب دیده بود و اینقدر وحشت کرده بود. ...